امروز یزید و تفکر یزیدی در لباس وهابیت و داعش خود را نمایان ساخته است و داعش با پیروی از او مسلمانان بسیاری را به خاک و خون میکشد.حال باید دید بین این دو گروه که در زمانهای متفاوتی بودهاند، به لحاظ اندیشهای چه شباهتهایی وجود دارد؛ چرا که به طور قطع میان تکفیریهای دیروز و تکفیریهای امروز عناصر مشترک بسیاری وجود دارد، اما واقعاً این ماجرا از کجا شروع شد و راهکار نرسیدن به این تفکر در جامعه مسلمانان چیست؟ از این رو با آیت الله محسن حیدری، محقق و پژوهشگر حوزه اندیشه درباره داعش و تفکر آنها گفتوگویی انجام شد که در ادامه میآید.
در ابتدا بفرمایید ریشههای فکری داعش و داعشیان به چه منبعی برمیگردد و چرا چنین گروههایی در جامعه اسلامی متولد میشوند؟
داعش، وهابیت و گروههایی از این دست اصطلاحهایی است که امروز برای نشان دادن جریانهای انحرافی مختلف در جامعه اسلامی از آنها نام برده میشود اما سر منشأ و مبنای فکری تمام آنها یکی است و آن تفکر «سلفیگری» است.
سلفیگری نحله روش فکری است که به تاریخ گذشته و به صدر اسلام بازمیگردد. ریشه این تفکر دارای چند مرجع است؛ نخست «خارجیگری» تکفیری که امروز در امت اسلامی توسط داعش و امثال آنها به وجود آمده است از این نحله یعنی خوارج گرفته شده است. دومین موضوعی که منشأ این نوع تفکر است «امویگری» است. جریان سوم «اهل حدیث» هستند کسانی که ظاهرنگر و اهل ظاهر در امر دین بودهاند و خود را منسوب به احمد بن حنبل و ابن مبارک میدانند.
یکی از مراجع فکری داعش و گروههایی نظیر آنها امویگری بود روش فکری که بنی امیه در دنیای اسلام ابداع کرد و این تفکر در مقابل اندیشه اهل بیت(علیهمالسلام) است.
از صدر اسلام تقابلی جدی بین متولیان اسلام ناب محمدی که ائمه اطهار (علیهمالسلام) بودند و بنی امیه که دشمنان سر سخت اسلام محسوب میشوند وجود داشت. کسانی که بعد از فتح مکه به ظاهر اسلام آوردند و بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله و سلم) به درون خلافت اسلامی نفوذ کردند و مدعی خلافت شدند.
از آنجایی که ریشههای فکری آنها بر مبنای دشمنی با اسلام و پیامبر(صلیالله علیه و آله و سلم) و نیز اهل بیت(علیهمالسلام) بود، نمیتوانستند در جامعه اسلامی به طور صریح و علنی با اصل اسلام مخالفت کنند و برای اینکه به صورتی غیرعلنی به این امر دست پیدا کنند، بدعتهایی را در دین پدید آوردند و بسیاری از مسلمانان بدون آگاهی از حقیقت این بدعتها تصور میکردند مسایل مطرح شده از سوی بنی امیه همان سنتهای پیامبر اسلام(صلیالله علیه و آله و سلم) است لذا از آن پیروی میکردند در حالی که آنها بسیار دور از مؤلفههای اسلام واقعی بود.
این گروه در مقابل ائمه معصومین (علیهمالسلام) موضعگیری میکردند. به طور نمونه در قرن چهارم هجری یکی از حامیان این تفکر شخصی به نام ابو محمد حسن بن علی بن خلف بربهاری، به این دلیل که فردی معاویه و یزید بن معاویه را بالای منبر لعن کرده بود بغداد را به آتش کشید و یا هنگامی که زن نوحهگری را دیدند که برای امام حسین (علیهالسلام) نوحهگری میکند او را اعدام کردند. این گروه جزو دستگاه حکومت نبودند و جریان مستقلی بودند که از ضعف حکومت بنی عباس استفاده کرده و فضا را به نفع سلفیگری آلوده میکردند؛ البته در ادامه وقتی خلفای عباسی دیدند فضای جامعه را با انجام چنین کارهایی بسیار ملتهب کردهاند، به قلع و قمع آنها پرداختند.
نمونهای دیگر از همین خط فکری و حمایت از سلفیگری بنی امیه، بخصوص درباره یزید، کاری است که احمد بن عبد الحلیم بن تیمیه حرانی معروف به ابن تیمیه انجام داد. ابن تیمیه با وجود اینکه در منهاج السنه النبویه و بسیاری دیگر از آثار خود بغض و کینهاش را نسبت به امیرالمومنین و امامان(علیهمالسلام) بارها اعلام کرده بود، اما نسبت به معاویه و یزید حب داشت و درباره فضایل آنها از دید خود کتابهایی به نگارش در آورد.
نمونه سوم از سلفیگری باید به وهابیت حاکم بر عربستان اشاره کرد. آنها در کتابهای درسی فرزندان خود به طور رسمی معاویه و یزید بن معاویه را به عنوان خلیفه مسلمین و امیرالمومنین معرفی میکنند و در همین راستا کتابی به نام «امیرالمومنین یزید بن معاویه» به نگارش در آوردهاند که به عنوان کتاب درسی در آموزش و پرورش آنها تدریس میشود. بدین ترتیب فرزندان وهابیون با حب و عشق به یزید و با بغض و عداوت نسبت به اهل بیت(علیهمالسلام) تربیت شده و رشد پیدا میکنند.
در یکی از سفرهای زیارتی به مدینه در کتابفروشی کتابی نظرم را جلب کرد که به وسیله وهابیهای معاصر نوشته شده بود با عنوان «امیرالمومنین یزید بن معاویه الخلیفه مفترا علیه» یعنی امیرالمومنین یزید بن معاویه خلیفهای است که به او افترا و تهمت زده شد. خلاصه این کتاب این است که نویسنده میگوید تعجب میکنم از این مسأله که برخی از مردم یزید را لعن میکنند در حالی که بزرگترین خدمتها را به اسلام داشت و سه مورد از خدمات بزرگ او از نگاه نویسنده قتل حسین بن علی، منهدم کردن کعبه و حمله به مدینه و کشتار مسلمانان (واقعهای که یک سال بعد از شهادت امام حسین علیهالسلام اتفاق افتاد به نام حره) میباشد.
این سه جنایت بزرگ را وهابیت به عنوان خدمات بزرگ یزید بن معاویه لعنهمالله به اسلام معرفی میکند، بنابراین سلفیگری دارای چنین پیشینه فکری و سابقه اعتقادی نسبت به بنی امیه است.
حال طبیعی است داعش به عنوان شاخهای از این جزم اندیشان، اعتقاد سر سختی به معاویه و فرزند خلف او یزید و همچنین کل خلفای بنیامیه داشته باشد و منادی اخلاق آنها در عصر حاضر باشند. آنها در برخوردهای خود قساوتی نشان میدهند که یادآور اعمال امویان در کشتار افراد و خوردن جگر و دیگر قساوتهایی است که آنها در دورهای مرتکب شدند.
این گروه منحرف حتی در جنگهایی که در عراق و سوریه به راه انداختهاند اسامی گروههای خود را به نمادهای بنی امیه نامگذاری کردهاند. به طور مثال گردان شمر بن ذی الجوشن، حرمله یا لشگر معاویه بن ابیسفیان و غیره.بنابراین اسامی دستههای نظامی آنها حاکی از خط فکریشان است و این امر چیزی جز عمق اعتقادات آنها به بنی امیه نیست.
تمام این گروهها بظاهر مسلمان هستند، راهکار چیست برای اینکه جامعه اسلامی به این تفکر نرسد؟
روشنگری؛ زیرا بسیاری از کسانی که به این نحلههای فکری میپیوندند ناآگاه و جاهل هستند و نسبت به حقایق اسلام شناخت درستی ندارند. این افراد نیاز به آگاهی و تربیت درست دارند و برای بصیرتبخشی کسانی که قابلیت و توانایی این امر را دارند باید وارد میدان کارزار اندیشهای شوند و مکتب اهل بیت(علیهمالسلام) را آن گونه که خداوند تبارک و تعالی و نیز پیامبر اسلام(صلیالله و علیه و آله و سلم) معرفی کرده است به جهانیان بشناسانند. و خطرات جریانهای انحرافی و آثار مخربی که برای جامعه اسلامی دارد را به روشنی بیان کنند. البته کسانی که در مذهب خود تعصب دارند و در تفکر سلفیگری پیشرفت کرده اند گوششان به استدلالها بدهکار نیست و بسیار دشوار است که آنها را از راهشان برگرداند، اما این روشنگری حداقل میتواند برای افرادی که هنوز در دام سلفیگری نیفتادهاند، اما زمینه آن را دارند به عنوان پیشگیری مفید واقع شود.
همچنین روشنگری و کارهای فرهنگی به جای خود لازم است، اما امور دیگری نظیر رایزنیهای سیاسی و حتی کارهای نظامی نیز ضروری است تا بتوان بین کشورها و ملتهای اسلامی وحدت ایجاد کرد و مانع به نتیجه رسیدن اهداف کسانی که اساس اسلام را هدف قرار دادهاند، شد، زیرا صهیونیست بینالملل و آمریکا از چنین فضایی استفاده میکنند و برای اینکه چهره اسلام را کریه نشان دهند، از جریانهای سلفی و اموی مسلک حمایت میکنند تا آنان را نماینده اسلام معرفی کنند و برای مبارزه با این تفکر و هجمههایی که آنان به اسلام وارد میکنند، کارهای نظامی نیز لازم است تا جلوی گروههایی مثل داعش و امثال آنها که به کشتار افراد بیگناه و انحراف افکار مشغول هستند، گرفته شود.
سخن آخر؟
این جریان علاوه بر گرایش بر تفکر خوارج و بنی امیه، وابستگی زیادی به جریان صهیونیست دارند. بدین ترتیب هم آل سعود که مرکز وهابیت است گرایش به صهیونیست داشت، به طوری که عبدالعزیز بن عبدالرحمان پدر ملک سلمان و ملک عبدالله و ملک فهد با اشغال فلسطین توسط یهودیان صهیونیست فتوا صادر کرد که سرزمین فلسطین را به مردم بیچاره یهودی بخشیدیم.آنها از ابتدا رابطه پنهانی داشتند و امروز این ارتباط علنی شده است. وهابیت به طور عموم و از جمله داعش و جبهه النصره فوقالعاده به صهیونیست وابستگی دارند و یکی از نشانههای وابستگی آنها این است که جامعه اسلامی را بهم زدهاند و حتی داعش در غزه علیه حماس و مبارزان فلسطینی انفجارهایی انجام میدهد اما اسراییل خط قرمز آنهاست و نسبت به آنها کوچکترین ضربه و آسیبی نمیرسانند و فراتر از این اسراییل در حال پشتیبانی از این جریان سلفیگری است و برای آنها بیمارستان میسازد، بنابراین تنها گروهی که از این جریان تروریستی سود برده اسراییل است. از این رو جامعه اسلامی باید هوشیارتر باشد و با اتحاد مانع تحقق اهداف آنها شود.
نظر شما